بوی بهار نارنج دردودل با خدای اطلسی ها
| ||
|
آن زمان كه بغض آسمان مي تركد گويي دلش آنقدر گرفته است كه حتي پس از مدتي غرش هاي غول آسا و ترسناك هم آرام نمي شود وسرانجام اشك هاي پرنعمتش جاري مي شود ،آري اشك هاي پر نعمتش نمي دانم چرا!اما برايم جالب است كه اشك ابرها براي زمين مفيد است زيرا خنده ي زيباي گل ها را به آن ها باز مي گرداند و آواز خوش انتظار را در گوش گل هاي نرگس زمزمه مي كند. اما برايم مبهم است براي چه اين ابر ها مي گريند؟ مگر چه شده ؟كسي به آن ها چيزي گفته؟شايد آن ها براي اين مي گريندكه طنين دل نشين خنده هاي كودكان را نشنيده اند واز دل تنگي است كه مي گريند. يعني مي خواهند صداي كودكان را بشنوندشايد ؛آخر اين زمين مدتي است كه رنگ باران را به خود نديده كودكان هم خسته اند چون مدتي است زير باران دنبال هم ندويده اند و قايم باشك و گرگم به هوا بازي نكرده اند.آخر حق دارندخسته با شند،باران را دوست دارند هرشب در پيشگاه خداوند گله مي كنند وباران مي خواهند آري درست است بغض ابرها از بغض كودكان گرفته است و بغض ابرها سرانجام بغض آسمان را نيز مي تر كاند و اشك ها پر نعمت جاري مي شوند وآسمان و ابرها از شادي كودكان شاد مي شوند و با انگيزه و شادي بيشتري مي بارند.
در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر١٠ سالهاى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت. گردآوری: مجله آنلاین روزِ شادی |
|